☘️اولین بار☘️

☘️🌺#اولین باری که دیدمش
قلبم یهو ایستاد
نه این که واقعا وایسه...
حس کردم دیگه #خون توی قلبم پمپاژ نمیشه..
گفتم شما خوبین؟
گفت به من نگو شما...بگو #تو...
لپام #قرمز شده بود از خجالت
دستهام #یخ زده بود
نمیدونستم امتحانه یا واقعا میخواد که بهش بگم #تو؟!
سرمو پایین انداختم
ته قلبم دوست داشتم بازم نگاهش کنم
...
همون یه #نگاه کافی بود که بدونم تا #آخر عمر عاشقشم🌺☘️

📝#آرام_نوشت☘️
#نوشته
#آرام_نوشت
دیدگاه ها (۷)

☘️آرامش مطلق ☘️

☘️ آرامش مطلق ☘️

💙اسفند💙

☘️آدم ها☘️

رمان بغلی من پارت ۱۰۱و۱۰۲و۱۰۳ارسلان: دیانا دیانا: بله جایی و...

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۲۵

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط